حلقه صالحین روحانی شهید اسماعیل زاده تسوجی
تبلیغات
كد لوگوي ما

کد لوگوی ما

گلشن راز

کانون فرهنگی حضرت ابوالفضل

پایگاه آموزشی صالحین خیبری

پیوندها



نگاهی به زندگی نامه رو حانی شهید محمد هلال اسماعیل زاده :
شهیدتسوجی ، اسماعیل زاده تسوجی ، شهرتسوج ، اخبارتسوج ، شهرستان شبستر ،
حاج محسن ضیایی همرزم شهید تسوجی می گوید‌: او روحانی آذری زبانی بود که در دوران دفاع مقدس به گفته آقای قالیباف، نقش یک فرمانده تیپ را برای رزمندگان داشت و واقعاً هم این گونه بود. هر زمانی که در مجموعه گره ای می افتاد این شهید عزیز آن گره را باز می کرد.

موضوع مصاحبه ام با حاج محسن ضیایی اصلا درباره شهید تسوجی نبود، اما نمی دانم چه شد که تمام مصاحبه درباره شهید تسوجی شد و حرف ها و خاطرات دیگر به حاشیه رفت. شاید حرف حاج آقا ضیایی که تسوجی از شهدای مظلوم تیپ ۲۱ امام رضا(ع) است، باعث شد مدام اصرار کنم که ضیایی فقط درباره او صحبت کند. شاید هم شهید تسوجی خودش این طور خواسته بود و اصلا شاید هم رزق ما این بار شنیدن درباره این شهید بوده است. به هر حال آن چه در ادامه می آید خاطرات حاج محسن ضیایی از رزمندگان تیپ ۲۱ درباره شهید حجت الاسلام محمد اسماعیل زاده تسوجی است. تسوجی طلبه مدرسه سلیمانیه مشهد و اهل شهر تسوج آذربایجان شرقی است که به عنوان روحانی رزمی تبلیغی همراه با تیپ ۲۱ امام رضا(ع) در چند عملیات حضور داشته و البته اولین شهید عملیات خیبر به حساب می آید.

حاج محسن ضیایی همرزم شهید تسوجی می گوید‌: او روحانی آذری زبانی بود که در دوران دفاع مقدس به گفته آقای قالیباف، نقش یک فرمانده تیپ را برای رزمندگان داشت و واقعاً هم این گونه بود. هر زمانی که در مجموعه گره ای می افتاد این شهید عزیز آن گره را باز می کرد.

تسوجی اولین شهید عملیات خیبر

شهید تسوجی اولین شهید عملیات خیبر بود و با توجه به این که از نیروهای تیپ ۲۱ امام رضا(ع) هم بوده اما در باره این شهید در مشهد و منطقه خراسان خیلی کار نشده است.این شهید از طلبه های حوزه علمیه مشهد و یک روحانی شاداب و پرانرژی بود.حاج محسن ضیایی از نحوه آشنایی خود با شهید تسوجی می گوید: سال ۶۲ در ستاد عملیاتی تیپ ۲۱ امام رضا(ع) حضور داشتم. شهید کاوه در پی آن بود که مرا همراه خود به منطقه عملیاتی غرب ببرد اما آقای قالیباف می خواست من همراه او باشم و به این دلیل همراه حاج باقر به ایلام و پایگاه ۲۱ امام رضا(ع) در این منطقه رفتم و با تسوجی آشنا شدم، یک بار به تسوجی گفتم: بیا جلسه زیارت عاشورا را صبح ها همراه با بچه های رزمنده برپا کنیم.او گفت: «باشد از همین امروز زیارت عاشورا می خوانیم». یک دفعه دیدم صدای تسوجی از بلندگو می آید، دیدم شهید تسوجی با سر و پای برهنه وسط میدان نشسته و بچه ها پشت سر او جمع شده اند و زیارت عاشورا می خوانند. از آن روز به بعد هر روز زیارت عاشورا قرائت می شد و به گمانم هنوز هم این برنامه زیارت در تیپ ۲۱ امام رضا(ع) برگزار می شود. ضیایی در خاطره ای از این شهید می گوید: یک بار در مقر عملیاتی شهید حیدری بین ایلام و مهران بودیم قبل از عملیات خیبر که رزمندگان در حال کسب آمادگی درباره مسائل مرتبط با عملیات خیبر بودند، یکی از مربیان آموزش نظامی که سبزواری هم بود در حال کار و آموزش «مین» متوجه می شود که دراین مین به جای چاشنی آموزشی، چاشنی جنگی کار شده است و برای حفظ جان دیگر رزمندگان، خود را بر روی مین انداخت و شهید شد و چند رزمنده دیگر نیز مجروح شدند. پس از این حادثه، در برخی از نیروها احساس ناراحتی و بهت به وجود آمد و شهید تسوجی به ستاد عملیاتی آمد و به من که در این ستاد حضور داشتم گفت: با این وضعیت چه کنیم؟ من هم به او گفتم: در جمع رزمندگان یا در این باره صحبت نکن یا اگر خواستی حرفی بزنی طوری عمل کن که روحیه رزمندگان تقویت شود. شهید تسوجی وقتی در جمع رزمنده ها قرار گرفت، با همان زبان آذری و شیرینش شروع به صحبت کرد و گفت: در کربلا هر کدام از شهدا را که به حضور آقا اباعبدا... الحسین(ع) می آوردند یاران مشاهده می کردند که چهره امام حسین(ع) بشاش شده است.شهید تسوجی این را گفت و بعد هم ادامه داد: حالا که این اتفاق ناخواسته رخ داده است شما بروید و یقه فرماندهان را بگیرید و از آن ها بخواهید تا عملیاتی انجام شود و تقاص خون شهدا و زجر مجروحان را از صدام بگیریم... او با صحبت هایی از این قبیل با قدرت و شکلی حماسی برای رزمنده ها صحبت کرد که برای یک لحظه تکبیر رزمندگان بلند شد و چون آن منطقه بین دو کوه واقع شده بود، صدا در آن منطقه پیچید گویی زمین هم از صدای تکبیر رزمندگان لرزید. خدا شاهد است هیچ گاه آن صحنه تکبیر و شرایطی را که به وجود آمد فراموش نمی کنم. پس از آن هم شهید امیر نظری که عضو گردان تخریب بود نزد من آمد و گفت: امشب می خواهیم برای رزمنده ها نمایش اجرا کنیم و با اجرای این نمایش وضعیت را تغییر داد و روحیه رزمندگان تقویت شد.

تسوجی اصرار داشت برود

او در بیان خاطره ای دیگر نیز این گونه بیان می کند: شهید تسوجی در روز عملیات خیبر خیلی اصرار می کرد که با رزمندگان اعزام شود اما حاج باقر قالیباف که فرمانده تیپ ۲۱ بود این اجازه را نمی داد و می گفت، باید بماند. اما من به اتفاق یکی از همرزمان خدمت حاج باقر رفتیم و گفتیم: «بگذارید ایشان برود.»شهید قراقی هم که مسئولیت عملیات تیپ ۲۱ امام رضا(ع) را به عهده داشت در حال اعزام نیروهای پیشرو بود که به حاج باقر گفت: «تسوجی را به ما بدهید».واقعا برای آقای قالیباف مقداری سخت بود که تسوجی برود اما به هر حال راضی شد تا تسوجی هم همراه نیروهای پیشرو اعزام شود. تسوجی مسئول تبلیغات تیپ ۲۱ امام رضا(ع) و مشاور فرماندهان گردان و دستیار فرماندهی هم بود و واقعا هر کاری از عهد ه اش بر می آمد انجام می داد.در سن ۲۶ سالگی حرفش به دل همه می نشست و همه او را قبول داشتند. زمانی که شهید قراقی می خواست فرمان حرکت را صادر کند، آقای نوراللهیان دقایقی را صحبت کرد و پس از آن می خواستیم ۱۰۰ نفر نیروی پیشرو را با قایق برای عملیات خیبر اعزام کنیم، در لحظه آخر، شهید تسوجی نزدیک آمد تا با من خداحافظی کند، مشاهده کردم چهره شهید تسوجی خیلی روشن و نورانی شده است. همین طوری به او گفتم: «انالله واناالیه راجعون». شهید تسوجی به من گفت: «تو برای من آیه می خوانی؟» و ادامه داد: «حضرت زینب(س) را خواب دیدم ایشان به من فرمودند شب چهارشنبه مهمان ما در کربلا هستی.» و او راه افتاد...او در همان شب چهارشنبه اولین شهید عملیات خیبر بود و بعد از شهادت او، حاج باقر پیش من آمد و گفت: محسن، تسوجی شهید شد و الان جنازه اش را می آورند. پیکر شهید تسوجی را که آوردند گویی بیدار بود چون چشمانش کاملا باز بود با خود فکر کردم شاید زنده است و حاج آقا اکبرزاده شاعر و مداح اهل بیت(ع) و حاج آقا ماهرخسار مداح پیشکسوت و تعدادی دیگر از دوستان به قرارگاه تاکتیکی آمدند و چون شهید تسوجی به حضرت زهرا(س) ارادت فراوانی داشت با ذکر مصائب ایشان، مجلس باشکوهی برای این شهید برپا شد و خاطرم هست آن شب حاج آقا ماهرخسار روضه عجیبی برای حضرت زهرا(س) خواند.

و ارادتش به اهل بیت(ع)

یک بار همراه شهید تسوجی در روز تاسوعا و عاشورا که می خواستیم نیروها را از ایلام به حرم ببریم، در مسجد جامع شهر نیروها را جمع کردیم، تسوجی پای برهنه حرکت می کرد و هیئتی همراه با نیروهای لشگر ۵ نصر به راه افتاد و تسوجی جلوتر از همه نیروها حرکت می کرد.رئیس شهربانی آن زمان جلوی هیئت را گرفت و گفت: «اعلام شده است که هواپیماهای عراق می خواهند حمله و شهر را بمباران کنند متفرق شوید.» اما ما وارد مسجد ایلام شدیم و شهید تسوجی داخل مسجد سخنرانی کرد و پس از آن عزاداری آغاز شد، روز تاسوعا، عاشورا، اربعین و روز شهادت امام رضا(ع)؛ برای عزاداری در روز شهادت امام رضا(ع) هم به آقای هاشم زایی که استاندار ایلام بود تلفن زدیم و گفتیم ما در مسجد جامع ایلام برنامه عزاداری داریم و به کارکنان ادارات و نهادها اعلام کنید در این جلسه عزاداری حاضر شوند، ما هم اعلام کردیم که در مسجد جامع ایلام رزمندگان تیپ ۲۱ امام رضا(ع) مراسم عزاداری برپا کرده اند. همه مردم جمع شدند، حاج باقر به من گفت: محسن چقدر غذا برای عزاداران سفارش دهیم من هم جواب دادم: «همان غذای خودمان را می آوریم و هزار نفر اضافه در نظر بگیریم...» و همه مردم و کارکنان ادارات و نیروهای رزمنده همه بودند و آقای تسوجی در جلسه سخنرانی کرد و بعد هم عزاداری شروع شد.۲۰ نفر از نیروها که بعد شهید شدند پارچه ای سبز با نوشته «خادم الرضا(ع)» به سینه خود نصب کردند و می خواستند غذا توزیع کنند.ما سر دیگ غذا در داخل آشپزخانه رفتیم و من به نیروهای توزیع کننده غذا گفتم فقط یا حسین(ع) بگویید و غذا را در ظرف ها بکشید، مشغول توزیع کردن بودیم که دیدیم مقدار غذا در ظرف ها کم است. گفتیم غذا را به مقدار کافی در ظرف ها بکشید.تا حدود ساعت ۳ بعدازظهر غذا بین آن  جمعیت انبوه توزیع شد و جالب این که گفته بودیم «فقط هزار نفر بیشتر غذا طبخ کنند.» اما وقتی که دوباره داخل دیگ را مشاهده کردیم دیدیم ۳ دیگ غذا اضافه آمده است و غذای این ۳ دیگ را در روستاها توزیع کردند.ضیایی به شهادت شهید تسوجی نیز اشاره می کند و می گوید: شهید تسوجی با قایق همراه نیروهای پیشتاز در عملیات خیبر به روستای القرنه می رود، در این روستا بالای پشت بام مدرسه رفته و دیده بود یک تیربارچی رزمندگان را هدف قرار داده است قصد شلیک به این تیربارچی عراقی را داشته که یک تیر به پیشانی او اصابت می کند و شهید می شود. پس از شهادت در مشهد تشییع و در تبریز (تسوج ) به خاک سپرده می شود.